بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #6  
قدیمی 10-08-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان "گیله مرد" اثر بزرگ علوی

هست؟ نرفته باشد؟‏‏- كجا می‌تونه بره؟ بیداره،‌ صداش بكن، جواب می‌ده.‏محمدولی پرسید: « آی گیله مرد؟... خوابی یا بیدار...»‏در همین لحظه كبریت آتش گرفت و نور زردرنگ آن قیافه‌ی دهاتی را روشن كرد. از تمام صورت او ‏پیشانی بلند و كلاه قیفی بلندش دیده می‌شد،‌ با همان كبریت سیگاری آتش زد: «مثل اینكه سفر قندهار ‏می‌خواد بره. پتو هم همراه خودش آورده. كته‌ات را هم كه خوردی؟ ای برار كله ماهی‌خور.

حالا باید ‏چند وقتی تهران بری تا آش گل گیوه خوب حالت بیاره. چرا خوابت نمی‌بره.»‏محمدولی تریاكش را كشیده، شنگول بود. «چطوری؟ احوال لاور چطوره؟ تو هم لاور بودی یا ‏نبودی؟ حتما تو لاور دهقانان تولم بودی؟ ها؟ جواب نمیدی؟ ها- ها- ها- ها.»‏گیله مرد دلش می‌خواست این قهقهه كمی‌بلندتر می‌شد تا به او فرصت می‌داد كه گلنگدن را بكشد و ‏همان آتش سیگار را هدف قرار دهد و تیراندازی كند.‏‏«بگو ببینم، آن روزی كه با سرگرد آمدیم تولم كه پاسگاه درست كنیم،‌ همین تو نبودی كه علمدار هم ‏شده بودی و گفتی: ما اینجا خودمان داروغه داریم و كسی را نمی‌خواهیم؟ بی شرف‌ها، ‌ما چند نفر را ‏كردند توی خانه و داشتند خانه را آتش می‌زدند. حیف كه سرگرد آنجا بود و نگذاشت، والا با همان ‏مسلسل همتون را درو می‌كردم. آن لاور كلفتتون را خودم به درك فرستادم، بگو ببینم، تو هم آنجا ‏بودی؟ راستی آن لاورها كه یك زبون داشتند به اندازه‌ی كف دست، حالا كجاند؟ چرا به دادت ‏نمی‌رسند؟ بعد چندین فحش آبدار داد. «تهرون نسلشونو برداشتند. دیگه كسی جرات نداره جیك بزنه، ‏بلشویك می‌خواستید بكنید؟ آنوقت زناشون! چه زنهایی ؟ واه،‌ واه، محض خاطر همون‌ها بود ‏كه سرگرد نمی‌ذاشت تیراندازی كنیم. چطور شد كه حالا موش شدند و تو سوراخ رفته‌اند. آخ، اگر ‏دست من بود. نمی‌دونم چكارت می‌كردم؟ چرا گفتند كه تو را صحیح و سالم تحویل بدم؟ حتما تو ‏یكی از آن كلفتاشون هستی. والا همین امروز صبح وقتی دیدمت، كلكت را می‌كندم. جلو چشمت ‏زنتو... اوهوه،‌ چیكار داری می‌كنی؟ تكون بخوری می‌زنمت.»‏

صدای گلنگدن تفنگ، گیله مرد را كه داشت بی‌احتیاطی می‌كرد، سرجای خود نشاند.‏گیله مرد بی اختیار دستش به دسته هفت تیر رفت. همان زنی كه چند ماه پیش در واقعه تولم تیر خورد ‏و بعد مرد،‌ زن او بود، صغرا بود، بچه‌ی شش ماهه داشت و حالا این بچه هم در كومه‌ی او بود و معلوم ‏نیست كه چه بر سرش خواهد آمد. مارجان، آدمی نیست كه بچه نگهدارد. اصلا از مارجان این كار ‏ساخته نیست. دیگر كی به فكر بچه‌ی اوست. گیله مرد گاهی به حرفهای وكیل باشی گوش نمی‌داد. او ‏در فكر دیگری بود. نكند كه تپانچه اصلا خالی باشد. نكند كه بلوچ و وكیل باشی با او شوخی كرده و ‏هفت تیر خالی به او داده باشند. اما فایده‌ی این شوخی چیست؟ چنین چیزی غیرممكن است. محض ‏خاطر این بچه اش مجبور است گاهی به تولم برگردد. هفت تیر را وزن كرد. دستش را در جیبش ‏نگاهداشت، مثل اینكه از وزن آن می‌توانست تشخیص بدهد كه شانه با فشنگ در مخزن هست یا نه. ‏همین حركت بود كه محمدولی را متوجه كرد و لوله تفنگ را بطرف او آورد
.‏نوك سرنیزه بیش از یك ذرع از او فاصله داشت، والا با یك فشار لوله را به زمین می‌كوفت و تفنگ ‏را از دستش در می‌آورد: «آهای، برار، خوابی یا بیدار؟ بگو ببینم. شاید ترا به فومن می‌برند كه با آگل ‏لولمانی رابطه داری؟» چند فحش نثارش كرد. «یك هفته خواب ما را گرفت. روز روشن وسط جاده ‏یك اتومبیل را لخت كرد. سبیل اونو هم دود می‌دند. نوبت اون هم می‌رسه. بگو بینم، درسته اون زنی ‏كه آن روز در تولم تیر خورد، دختر اونه؟...»‏

..
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:59 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها