بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #31  
قدیمی 10-23-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض اشتیاق بهشت به امام علی علیه السلام

اشتیاق بهشت به امام علی علیه السلام

انس بن مالک می گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:« بهشت مشتاق به چهار نفر از امت من است.» ولی من نتوانستم از پیامبر بپرسم که آنان چه کسانی هستند.
نزد ابوبکر رفتم و خبر را گفتم و به او پیشنهاد دادم که از پیامبر بپرسد آنان چه کسانی هستند. اما ابوبکر پاسخ داد:« من می ترسم از آنها نباشم، آن‌گاه افراد قبیله‌ام (بنوتمیم) مرا سرزنش کنند.»
نزد عمر رفتم و خبر را گفتم. او هم گفت:« می ترسم از آنها نباشم، آنگاه افراد قبیله ام ( بنوعدی ) مرا سرزش کنند.»
نزد عثمان رفتم و ماجرا را تعریف کردم. او هم گفت:« می ترسم از آنها نباشم و بنی امیه سرزنشم کنند.»

آن‌گاه نزد علی علیه السلام رفتم و به او خبر دادم. او گفت:« به خدا سوگند، از پیامبر می‌پرسم. اگر من هم از آن چهار نفر بودم، خداوند عزیز و بزرگ را سپاس می گویم و اگر از آنها نبودم از خداوند می خواهم که مرا از آنان قرار دهد و آنان را دوست بدارم.»
آن‌گاه نزد رسول خدا رفت. من هم همراه او بودم. هنگامی که به حضور پیامبر رسیدیم، دحیه کلبی آنجا بود.
دحیه با دیدن علی علیه السلام، برخاست و بر او سلام کرد
پیامبر به علی فرمود:« او را شناختی؟»
علی علیه السلام گفت:«دحیه کلبی بود.»
پیامبر فرمود:« او جبرئیل بود.»
حضرت علی گفت:« پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا. انس به من خبر داد که شما گفته‌اید بهشت مشتاق چهار نفر از امتم است. آنها چه کسانی هستند؟»
رسول خدا با دست به حضرت علی علیه السلام اشاره کرد و سه مرتبه فرمود:« به خدا سوگند، تو نخستین آنها هستی.»
حضرت علی علیه السلام پرسید:« سه نفر دیگر چه کسانی هستند؟»
پیامبر فرمود:« مقداد و سلمان و ابوذر

منابع:
  • بحارالانوار، ج 40، ص 11، حدیث 26 -------- کشف الیقین

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:52 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها