بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض هم نشین موسی

روزی حضرت موسی ع هنگام مناجات با خدا عرض کرد:خدایا مایلم یکی از هم نشینان بهشتی ام را ببینم.خداوند مرد قصابی را به او معرفی کرد.حضرت موسی ع با کمال اشتیاق به درب دکان مرد قصاب رفت و از دیدن او خوشحال شد .با خود گفت:چقدر خوب است اعمال و کردار او را تحت نظر قرار دهم .تا ببینم او چه عمل فوق العاده ای دارد که سزاوار چنین مقامی است.موسی ع پس از بررسی احوال جوان چیزی جز فروش گوشت ندید .هنگام شب که جوان قصاب مغازه خود را تعطیل کرد و راهی منزل شد .موسی ع پیش امد و بدون اینکه خود را معرفی کند از جوان قصاب خواست که میهمان او باشد.جوان قصاب پذیرفت و موسی ع را به منزل خود برد .جوان پس از احترام به مهمان ریسمانی را از دیوار باز کرد و در این هنگام زنبیلی از سقف اتاق به زیر امد .پیرزنی در قنداق پیچیده در زنبیل بود .جدان غذای رقیقی اورد و قاشق قاشق در دهان ان پیرزن ریخت.زن گاهگاهی نگاهی به اسمان می کرد و چیز هایی می گفت ولی مفهوم او معلوم نبود .مرد جوان از میهمان پذیرایی کرد و سپس هر دو خوابیدند .قصاب فردا صبح از مادر و مهمان پذیرایی نمود و دوباره وی را در میان همان زنبیل گذاشت و به سقف اطاق اویزان کرد .موسی و جوان از منزل خوارج شدند .حضرت از جوان پرسید :این پیر زن چه کسی بود ؟جوان گفت : مادرم .حضرت پرسید :چرا مادرت را به سقف اویختی ؟جوان گفت:برای اینکه کسی را در منزل ندارم و می تر سم حیوانی او را بیازارد .موسی گفت :مادرت در حین غذا خوردن به اسمان نگاه می کرد او چه می گفت؟جوان گفت:مادرم می گوید خدایا فرزندم را روز قیامت با حضرت موسی محشور گردان إ حضرت فرمود :بر تو مژده باد که من موسی هستم .از خداوند متعال خواستم که هم نشینم را در بهشت به من نشان بده و او تورا معرفی کرد .حال دانستم که این عمل پسندیده موجب شده است که هم نشین من باشی
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض اویس قرنی

اویس قرنی شتر بانی می کرد و از اجرت ان مخارج خود و مادر ش را تامین می کرد .او روزی از مادر اجازه خواست تا برای دیدار پیغمبر اکرم ص به مدینه برود .مادر ش گفت :اجازه می دهم به شرط اینکه بیش از نصف روز در مدینه توقف نکنی .اویس قبول کرد و حرکت نمود.زمانی که او به مدینه رسید حضرت حضور نداشت به ناچار پس از مدتی توقف پیامبر ص را ندیده به یمن باز گشت .هنگامی که رسول خدا به مدینه امد و به خانه رسید پرسید این نور کیست که در این خانه تابیده است ؟گفتند :شتربانی که اویس نام داشت برای زیارت شما به اینجا امد و باز گشت .پیامبر فرمود:اری اویس در خانه ما این نور را به هدیه گذاشت و رفت .پیامبر در باره او فرمود:نسیم بهشت از جانب یمن و قرن می وزد و چه بسیار مشتاقم به دیدارت ای اویس قرنی
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض پدر کشی

متوکل از پست ترین خلفای عباسی بود.وی تنها خلیفه ای است که به حضرت زهرا ع توهین کرد.منتصر از پدرش متوکل شنید که او حضرت فاطمه را دشنام می دهد و ناسزا می گوید .او از دانشمندی پرسید کیفر کسی که به حضرت فاطمه دشنام می دهد چیست ؟مرد دانشمند پاسخداد:چنین فردی کشتنش واجب است ولی بدان هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه می شود.منتصر گفت:من از کوتاهی عمرم که در راه اطاعت و فرمان برداری خدا باشد باکی ندارم.منتصر پدرش را کشت و پس از ان بیشتر از هفت ماه زنده نماند
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض بالاتر از جهاد

جوانی به محضر رسول خدا ص رسید و عرض کرد:ای رسول خدا خیلی مایلم در راه خدا بجنگم .حضرت فرمود:در راه خدا جهاد کن اگر کشته شوی زنده و جاوید خواهی شد و از نعمتهای بهشتی بهرهمند می شوی و اگر بمیری اجر تو با خداست .چنانچه زنده برگردی گناهانت بخشیده شده و مانند روزی که از مادر متولد شدی از گناه پاک می گردی.جوان عرض کرد :ای رسول خدا پدر و مادرم پیر شده اند و می گویند:ما به تو انس گرفته ایم و راضی نیستند من به جبهه بروم .پیامبر فرمود:در محضر پدر و مادرت باش .سوگند به افریدگارم یک شبانه روز در خدمتدر و مادر بودن بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها