بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 11-14-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نامه های عاشقانه نیما


19 مهر 1306
عزيزم!
امروز صبح ، تا كنون ، خيلي دلواپس هستم ! نمي دانم چرا ! مثل مقصري كه مي خواهند او را به محبس ابدي بسپارند . حس مي كنم انقلاباتي در زندگاني من ، به من نزديك است . بدون سبب دلم مي خواهد گريه كنم . شايد خوابهاي آشفته ي ديشب سبب شده باشد به هر حال به قلب شاعر چيزهايي مي گذرد كه در قلب ديگران نمي گذرد
شعر « بوته ضعيف » را بخوان . به واسطه ي مخالفت با باد سرنگون شد
من ميل دارم با من دوست باشي نه كسي كه به خودت عنوان زن و به من عنوان شوهر را بدهي . من از بچگي از كلمه ي زن و شوهر بيزار بودم . واضع كلمات : احتياج يا طبيعت ، خوب بود از وضع اين دو كلمه خودداري مي كرد . به تو گفته ام تو را دوست دارم در صورتي كه ...
اگر با من يكي شدي كارهاي بزرگ صورت خواهي داد . بين ساير دخترها سر بلند خواهي شد . اگر جز اين باشد آگاه باش : پرنده ي وحشي با قفس انس نخواهد گرفت
اين كاغذ چندمي است كه مي نويسم . يا شوخي فرض خواهي كرد يا سرسري خواهي خواند . در مقابل ، من به خودم خواهم گفت : او به طبيعت واگذار كرده است . ولي اين خطاست . براي اين كه انسان عقل دارد تا بر طبيعت غلبه كند و آن را ، تا حدي كه ممكن است به دلخواه خود در آورد
كاغذ بعدي را وقتي خواهي خواند كه بعد از خواندن آن ، ديگر آن پرنده ي وحشي را در قفس نبيني و در ميان يأس و پشيماني و اندوه ، كه ناگهان ضربات قلبت را نامرتب كرده است ، تعجب كني او از كجاي قفس پريد . پرهاي او كه ابدا با حرف هاي تو بريده نمي شود . پرهايي كه او را تا اعماق روح تو پرواز داده است ، عبارت از خيال و عشق اوست

نيما

17 دي 1305 -
عاليه ي عزيزم
نزديك نيمه شب است . نمي توانم بخوابم . واقعه ي اخير در زندگاني نويسنده بيشتر اهميت دارد . ديشب خواستم از تو احوالپرسي كنم . مانع شدند . از دور به اتاق خودمان نگاه كردم . چراغ را خاموش ديدم . ددين اين منظره ، مرا غمگين كرد . ناچار از ديوار بالا آمدم . مدتي روي پشت بام نشستم ، ايراد نگير ، محبت داشتن منوط به اين نيست كه شخص پول فراوان داشته باشد يا زياد از حد وجيه و محبوب باشد . اگر خطايي از من سر زد ، كدام انسان بدون خطا زندگي كرده است
اين هم در نتيجه ي جنوني است كه صدمات زندگي برايم فراهم كرده است . خودت مي داني . طبيعتا تا دو جنس به هم جوش بخورند با هم كشمكش دارند
ولي اين دفعه دعوا بي موضوع بود . هوا سرد شده ، سرما خوردي
ناخوش شدي . اين خطاي طبيعت است . بلكه خطاي خود توست . چرا به حمام رفتي .
بالعكس به من تهمت زدند . مي دانم اوضاع به كلي در اين روزها به همين چيزها دلالت داشت . تو به من تهمت مي زني كه با دخترها رفيق هستم ، آن ها تهمت مي زنند از شر زبان من ناخوش شده اي . متشكرم . مفارقت شيرين است . از دشمني كم مي كند و به دوستي مي افزايد . قلب نارضا را هم تسلي مي دهد اما ...
به جنگل هاي « ني تل » قسم من فقط يك نفر را دوست دارم و متاركه ي اخير موضوعي نداشت ، مثل اين بود كه عمدا با فحش اسبابي فراهم آورند كه من از آن جا دور باشم
از اين ها گذشته خيبي اسباب نگراني است . مخصوصا وقتي كه مي شنوم كمرت را سوزانيده اند . قلبم را سوزانيده اند
پس نگذار در اين تنهايي كسي كه هيچ كس را ندارد و امديش رو به انقطاع است گريه كند و در اين گريه به خواب برود

نيما

شب 2 خرداد 1305
عاليه
به خانه ي بد بخت ها نظر بينداز . اين شمشادها را كه اين طور سبز و خرم مي بيني ، پدرم با دست خودش آن ها را اصلاح كرد. آن چند گلدان كوچك را حاليه غبار آلود است خودش مرتبا چيد . به ما گفت به آن ها دست نزنيد
روز بعد روزنامه اي دستم بود ، از من پرسيد در آن چه نوشته اند ؟
جواب دادم يك نفر در حدود جنگل ياغي شده است . از اين جواب آثار بشاشتي در سيماي پدرم ظاهر شد ، پهلوان انقلاب سرش را بلند كرد ، گفت : معلوم مي شود آن ها را تحريك كرده اند . گفتم يك فصل از كتاب « آيدين » مرا در اين روزنامه نقل كرده اند . روزنامه را از دستم گرفت . آثار پسر شاعرش را مي خواند . چند دفعه از گوشه ي درگاه نگاه كردم ديدم به دقت و حرص زياد هنوز مشغول خواندن آن فصل است
چه قدر از برومندي و يكه بودن پسرش خوشحال مي شد . اين آخرينمقالات و مكالمات من با پدرم بود . يك روز پيش از ورود مرگ . بعد از آن ديگر ...
به تو گفته بودم شب ديگر به مهمانخانه « ساوز » مي رويم . او را مي خواستم دعوت كنم
پدرم مي خواست زمين بخرد . خانه بسازد . ديدي عاليه ، عروس يك شاعر بدبخت ، چه خوب زمين كوچكش را ارزان خريد و ارزان ساخت
نيما
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )

ویرایش توسط Omid7 : 11-14-2009 در ساعت 10:44 AM
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:52 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها